دیوانه از قفس پرید ؟

شپشوهای دیروز، امروز دولت دارند

استاد دانشگاه راننده‌ی تاکسی است

و دکتر محل ما، دلال ریل‌استیت

کون‌گلابی‌های دوره‌ی دبیرستان

انتقام جر خوردن‌های نوجوانی‌شان را

از دختران پری‌چهره‌ی بی‌سلاح می‌گیرند

و مقام گوزما، باطری‌ی عینک‌اش را تعویض نمی‌کند

هیتلر اگر از قبر بیرون می‌‌‌آمد

بلاشک از پوتی‌هیتلر درخاست غرامت داشت

گه به قبر همه‌ی آفرینش

اگر همه چیز را این‌قدر تخمی می‌خاست

خدا هم خداهای قدیم

لااقل برای یسفک الدما

گنده‌گوزی‌ی اعلم ما لا تعلمون نداشتند

هنوز آب سربالا می‌ریند

اشک هم از پایین به بالا د ک چ ی م

گمان کنم راست گفت :

« دیوانه از قفس پرید! »

0 نظرات: