معشوق من

معشوق من

با آن تن برهنه‌ی بی شرم

بر ساق‌های نیرومندش ...

گه می‌خورد که بایستد !

معشوق من

همواره زیر من

درد شکفتن باتوم را

در مقعد ِ کوچک ِ آک‌بند ِ خیش

 تقدیس می‌کند.

معشوق من

در انحنای انفرادی‌ی سلول تازه‌اش

رویای مردن بی درد را

با خود

به گور ِ کثیف ِ خاب می‌برد.

معشوق من

با آخرین رمق‌های کهنه‌اش

فریاد می‌کشد

جوراب گندیده‌ی معشوق قبلی‌ام

ته مانده‌ی گلوی نازک او را

پر نمی‌کند.

معشوق من

انسان جاکشی است

گبر است ... کافر است

من با صفای دل

با قصد قربتی به سپیدی‌ی هرچه نور

معشوق خیش را

ارشاد                 می‌کنم.

من

با نیتی شریف

با آلتی به سترگی‌ی هرچه درد

قانون صادقانه‌ی قدرت را

تایید                  می کنم.

21 نظرات:

گي-آ گفت...

این یک جنگ نابرابر است
همه در برابر یک نفر
تمامِ پستی ها در برابر یک نفر
تمامِ نا زیبایی ها در برابر یک نفر
تمامِ تنفر ها در برابر یک نفر
تمامِ سکوت ها در برابر یک نفر
تمامِ دیوار ها در برابر یک نفر
تمامِ درد ها در برابر یک نفر
تمامِ تمام ها در برابر یک نفر
اگر که قهرمان ارباب حلقه ها هم که باشی
یا که حتی بتمن
یا اسپایدرمن
یا حتی امام زمان خودمان
یا شاید رستم
و یا حتی اسفندیار
باز هم زورت نمی چربد
باید ایستاد و فرود آمد؟
ایستادم و بر من فرود آمدند.

مریم گفت...

آلتی سترگ
که قانون قدرت را تایید میکند
اما به عشوه ای
صفحه نانوشته قانون قدرتش
را
خیس میکند

مریم گفت...

آلتی سترگ
که قانون قدرت را تایید میکند
اما به عشوه ای
صفحه نانوشته قانون قدرتش
را
خیس میکند

maryam گفت...

به وبم دعوتتون میکنم

دکتر کالیگاری گفت...

خرابم کردی رفیق

شاهکار بود

درود رفیق

3tigh گفت...

به مریم :
ممنون از بزرگواری‌ات

به دکتر :
هاگ ِ محکم
ناقابل‌ایم رفیق ... ناقابل‌ایم

مریم گفت...

وای خدای من
با نظرات شفافتون عنان اختیار از کف دادم
بسیار بسیار سپاسگذارم

مریم گفت...

"مرد را پای رهایی از دل گرداب نیست"
امیدوارم احوالاتتون به سامان برسه

امیر خالقی گفت...

اوه ارباب سلام
بگذار بتا کرک های روی شکمت بازی کنم آقای آلن گينزبرگ
محشری وحشی
محشری
محشری
دمت گرم

سه تیغ گفت...

به امیر عزیز :

عرق ریز شد همه ی پیشانی ی کوتاه ام از مهربانی ات
ناقابل تر از این حرف هاست سه تیغ ِ کلمه هام
ممنون رفیق ... ممنون

شاهرخ گفت...

فانتستيك!
نفرت هميشه تن به عشق ميسايد در شعر. مرزي كه ذهن قادر به تشخيصش نيست. اما نه در اين شعر. اينجا نفرت عريان است. يكي را نفرت شاعر مي كند هزران تا را عشق! اما نجابت نفرت كجا و هرزگي عشق كجا! در اين مورد من عشق فروغ را بيشتر مي پسندم. برادر نفرت داري از آن ور قضيه(حكومت) مثل من اما ايمان نداري به ابن ورش باز هم مثل من. اما من با نفرتم استمنا نمي كنم در زمان من خيابان ها به مرداب ختم ميشد.
در مجموع خوب بود

سه تیغ گفت...

به شاهرخ عزیز :

ممنون از بلندنظری ات
کاش همه چیز به سادگی ی کلمات بود رفیق
ممنون

ناشناس گفت...

سلام
سلام
وقتي كه تكه تكه شوي اينجا و آنجا توي وبلاگهايي كه اينجايي. جايي نداري كه در آن خودت باشي .يك دل سير خودت باشي براي حوالي تنهايي. نه در تن كه در مني به وسعت ما .لحظه آني ست كه در ان به او برسي و در او از تن رها شوي ها شوي توي هواي جنگلي كه سبز ي تر از باران شده برگهاش .عرياني قشنگي دارد اين حرفها كه مي زني اما دل به عرياني جمله كه بدهي و فحش را كه سر ريز كني و مثل سيبي سرخ بي شرمانه گاز هم بخوري دندان روي كلمات ولنگار نمي گذارم كه دهانم را كثيف كنم جايي را كه خانه ي بغضهاي قشنگ است . دوستم باش براي تني به وسعت مايي كه در زمين لانه كرده پرستو وار.
..................................
موفق باشي
[لبخند]

مهرنوش گفت...

اين همه نفرت!

مهرنوش گفت...

اين همه نفرت!

سه تیغ گفت...

به مهرنوش :

سلام
بله ... دقیقن !

ناشناس گفت...

سلام در انتظار خواندن نوشته های جدیدتون هستم

اردیبهشتی ته نشین شده گفت...

زیبا ترین غمسرایی بود که این روزهای کوفتی خوندم.

قلمتون پایدار.

سه تیغ گفت...

به ناشناس :

سه تیغ ، مقدس ترین آیاتی بود که بر من جاری شد. هیچ کلمه ای ش ولنگار نیست.

میتینگ گفت...

...
سخنم بس تلخ است.

سع تیغ گفت...

به میتینگ :

... تلخند ...